و مَرد در انتهای دودِ سیگارش نشستهاست
و زن در انتهای ماتیکش گم میشود
و مُبلها در انتهای هال به پنجرههای باز میرسند
و ابرها هم در انتها، یک روز عاقبت باران میشوند.
به آینده نگاه میکنم و چیزی جز انتهای خودم نمیبینم.
انتهای ابتدا. ابتدای انتها.
- ۰۳/۱۱/۰۵