سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

کثیف‌‌ترین لذت

آدمِ از پا افتاده‌ی بدبختی را پیدا می‌کنیم، یکی را که بدبخت‌تر از خودِ ماست، دستِ یاری به سویش دراز می‌کنیم، و احساس قدرت و احساس خوب بودن سر تا سر وجودمان را دربرمی‌گیرد، خیالمان راحت است که جای ما امن‌ است و غرق نمی‌شویم، غرق شدن مال آن آدم بدبخت کناری است، خیالمان راحت است که ما خوبیم، سرشار از نوع‌دوستیِ مهوع می‌شویم. 

مدتی بعد، همان از پاافتاده‌ی بدبخت پیدایش می‌شود، دیگر بدبخت نیست، قوی شده، از مرداب نجات یافته، دیگر محبتی نسبت به او احساس نمی‌کنیم، احساسِ خطر می‌کنیم، حالا او خوب است و ما موقعیت خودمان را متزلزل می‌بینیم. 

انسان همینقدر بدبخت و بیچاره است، انسان آنقدر بدبخت است که دائم بدبختی و فسادِ دیگران را می‌خواهد تا بتواند خودش را خوب و کافی ببیند. انسان برای فرار از مرگ و برای آن که مطمئن شود هنوز زنده است، هیچ چاره‌ای جز مقایسه‌ی خودش با مردگان ندارد.  

  • ۰۴/۰۲/۰۵
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی