سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

از خریت

حُریت را یک نقطه رویش بگذاری می‌شود خریت. مثلاً می‌خواستم جمله‌ی قصار گفته باشم، از همان دست جملات قصارِ دکتر شریعتی‌وار، مثلاً «معلمی می‌خواهم که اندیشیدن بیاموزد نه اندیشه‌ها را.  

حالا حرفم چیز دیگری است، من متاسفانه خریت دارم. یک غده‌ی سرطانی عجیب دارم به اسم «غده‌ی آدمِ خوب بودن» که کُل زندگی‌ام را به گند می‌کشد. فروید می‌گوید این غده‌ها ریشه‌شان برمی‌گردد به نوع رابطه‌ی آدم با مادرش. 

صبح تصادف کردم. قضیه این بود که می‌خواستم خسرو را از پارک در بیاورم، کوچه تنگ بود، فرمان ماشین هم که بحمدالله مثل سنگ (پُشت بازو آورده‌ام به خدا). ناغافل توی دنده عقب، دو بار آرام زدم به درِ خانه‌ی پشت سرم، صدا بلند شد. از ترسِ این که صاحب خانه نیاید دمِ در و سر و صدا کند، سریع گازش را گرفتم و دِ برو، و خب چشمم هم به آینه‌ی عقب بود که ببینم همسایه آمد یا نه. توی این گاز دادن، یکهو سمندِ سفیدی از کوچه‌ی بغلی آمد تو و زد بهم. 

پیاده شدم. دیدم یک تکه از درِ سمت راننده رفته تو. خدا را شکر، خسرو آنقدر دور و برش لک و پیس دارد که این یک تو رفتگی هم فدای سرش، اصلاً به چشم نمی‌آید، اما سمندِ آن یارو، به آن سفیدی و تر و تمیزی، سپر جلوش را انگار موجودی وحشی گاز گرفته‌بود. پیاده شد به عز و جز کردن که «الان باید کم کم‌اش دو میلیون بدم سپر عوض کنم»، من هم درآمدم که «خب منم باید پولِ صافکار بدم، اصلاً لامصب خودت زدی به من». 

گفت خب صبر کنیم پلیس بیاید. می‌دانستم که قانوناً مقصر طرف مقابل است، تازه باید یک خسارتی هم به من بدهد. 

ولی قانون یک چیز است و حقیقت چیز دیگر. پیشِ خودم می‌دانستم چه غلطی کرده‌ام، تمام حواسم به آینه‌ی عقب بوده، تُند هم رفته‌ام که از محلِ گندکاری قبلی‌ام فرار کنم. گفتم «نهایتش پونصد می‌دم قضیه رو ببندیم». 

همینطور هم شد. رفتیم در عابربانک، پانصد ریختم برای یارو و با خنده و دوستی جدا شدیم. 

ولی، ولی، بعدش کلی خودخوری کردم که «مثل همیشه از حقِ خودت پایین آمدی، چون ترسویی بدبخت، تو تازه باید پول هم می‌گرفتی، پانصد بی‌زبان همینجوری دادی؟» مساله اصلاً پولش نیست‌ها، پول می‌آید و می‌رود، من هم که این روزها وضعم خوب است، مساله این است که چرا همیشه اشتباه خودم را می‌بینم و اشتباه طرف مقابل را ندید می‌گیرم؟ چرا اینقدر حق را می‌دهم به دیگران؟ چرا می‌افتم توی چاله‌ی ایثار و رحم کردن به بقیه؟ مگر نیچه نگفت بزرگترین گناه ترحم است؟ کِی یاد می‌گیرم سفت تو روی آدم‌ها بایستم؟ 

راستش برای این سوال‌ها جوابی ندارم. این الگویی بوده که سی سال باهاش زندگی کرده‌ام. نمی‌خواهم قضیه را متافیزیکی کنم، اما واقعاً در عوضِ این چیزی که هستم، زندگی هم با من در جایی که انتظارش نمی‌رفته بخشنده بوده، آنقدر بخشنده، که هیچوقت از لحاظِ پول کم نیاورم. اما از این اُلگو حقیقتاً خسته‌ام، و ضربه‌های بدی خورده‌ام. 

دوست ندارم بیشتر بنویسم، حتی دیگر نمی‌خواهم به ماجرای صبح فکر کنم، سعی می‌کنم در موردِ بعدی که پیش بیاید، کمی خودخواه‌تر باشم، فقط کمی. 

  • ۰۲/۰۲/۰۹
  • س.ن

نظرات (۵)

سخت بگیری زندگی دیگه بخشنده نیست اگر به جهان چیزی ببخشی بهت میبخشه این باگشه 

پاسخ:
بعله

خب مسئله اینه که شما مسئول این نیستید ک دیگران اشتباهشونو بپذیرن اما مسئول اشتباه خودتون هستید. من این مشکل رو توی روابطم با دیگران دارم یعنی اگر 50 درصد مقصر منم و 50 درصد مقصر طرف مقابل میشینم انقدر خودمو به قاضی میبرم تا مغزمو به گاج ببرم. در صورتی که 50 طرف مقابل عملا بخشیده شدست. اینه ک به این نتیجه رسیدم من اگر خودمو نقد میکنم بابت اشتباهم برای اینه ک ورژن بهتری از خودم بسازم و خوب بقیه مجبور نیستن اشتباهاتشونو اصلاح کنن تا ورژن بهتری ک مدنظر منه باشن. 

بعد مهم تر ازون نیچه چرت گفته بزرگترین گناه انسان بی رحمیه

و از همه مهم تر شما باید از زندگی بخواید که بخشنده باشه طلبکار باشید که تمام بخشندگی ای که نثار میکنید رو توقع دارید که بهتون برگرده. بخواید تا بگیرید 

پاسخ:
بله بله درست می‌فرمایید اگه منظورتون قانون جذب و کائنات و اینها نباشه.
  • حدیث ملاحسینی
  • این فرهنگ تعارفی و رودربایستی مزخرف کار دستمون می‌ده همیشه.

    پاسخ:
    بله حقیقتا.

    نمیدونم اسمش چیه! هرچی هست بی جواب نمونده تا حالا برای من 

    پاسخ:
    گفتند وصالش به دعا بازتوان یافت 
    عمری‌ست که عمرم همه در کارِ دعا رفت 

    غده‌ی‌ آدم خوب بودن من با این هدف کار می‌کنه که بقیه ازم خوش‌شون بیاد یا تایید و تحسینم کنن :)) و ریشه‌ش هم برمی‌گرده به همونی که فروید گفته.

    پاسخ:
    چقدر خوبه که صادقانه این رو می‌گید. این خودش مقدمه‌ی درمانه :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی