سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

اندیشیدن به شعر

آنگاه، کارد 

با دندانِ سفیدش 

که یادگارِ کوسه‌هاست 

خندید. 

مادر پرتقال می‌بُرید 

و آفتاب، از تلویزیون 

به بیرون می‌تراوید. 

همه چیز روشن بود، 

آنقدر روشن که 

می‌رسید به سیاهی. 

پرتقال‌های رسیده 

تشنه‌ی سقوط بودند 

و لب‌های ما 

تشنه‌ی بوسه‌ای در تاریکی: 

آنجا که آب از لبه‌ی برگ 

می‌چکد 

و ردِ سفیدی بر جای می‌گذارد. 

آنقدر دوستت می‌داشتم 

که قابِ پشتِ پنجره 

در طوفان فرو می‌افتاد، 

یا برگی، در لحظه‌ی حلولِ ماه 

سقوط می‌نمود:

ما، مثلِ کشتی‌ها 

بر روی موجِ عمیقی از زمان 

می‌تابیدیم 

و گاه فکر می‌کردیم 

که این دوست داشتن باشد. 

  • ۰۲/۰۱/۱۴
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی