در سینما، زاویهی برخوردِ دوربین یا کارگردان با موضوع، مسالهای هستیشناختی است. من سینمادان نیستم، خیلی مسائل تکنیکی را نخواندهام ولی این یک موضوع را خوب میفهمم.
مثلاً زاویهی برخورد با خشونت در سینما خیلی برای من جالب توجه بوده و هست. بخش بزرگی از فیلمهایی که از چهل-پنجاه سال پیش دربارهی جنگ جهانی دوم ساخته شدهاند، واقعیتِ جنگ را تقلیل میدهند. چطور؟ با بزرگ کردنش. با بَزَک و دُزَک کردن. با موسیقی گذاشتن پشتِ تصاویر. در واقع، بزرگنماییِ یک موضوع، از ریشه انداختناش است.
چرا سالو همچنان به عنوان خشنترین فیلم تاریخ شناخته میشود؟ اگر مساله نشان دادنِ خون و شکنجه و مدفوع باشد، کم فیلم نداریم که این چیزها را اتفاقاً بیشتر از سالو به نمایش گذاشته شدهاند. مساله سکوتی است که در سراسرِ فیلم جریان دارد و تمامِ وقایعِ غیرانسانی، در فضایی زیاده انسانی، زیاده نزدیک رخ میدهند. برای همین خشونتِ سالو را باور میکنیم، میفهمیم و عرقِ سرد روی پوستمان مینشیند.
من فکر میکنم پازولینی با این زاویهی پرداخت به خشونت، دقیقاً به قلبِ موضوع زده بود، برای همین مدتِ زیادی بعد از آن دوام نیاورد و فاشیستها دخلش را آوردند.
- ۰۲/۰۱/۱۷