سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شه‌مات

امشب شب عجیبی است. با یک حریف روسی شطرنج بازی می‌کردم. تار و مار شده‌بودم. خیلی بازی‌اش خوب بود. به جز یک اسب، یک فیل و وزیر همه‌ی مهره‌هایم را ترکانده‌بود. تازه سر هر حرکت کلی فکر می‌کردم و از لحاظ تایمی هم از حریف کلی عقب بودم. بعد در پنج ثانیه‌ی آخر بازی، وقتی که شکستم تقریبا قطعی بود با یک حرکت نابهنگام طرف را مات کردم. 

حالا این وضعیت در زندگی هم صدق می‌کند. من که الان تقریبا همه چیزم را باخته‌ام. یعنی سیاه‌ترین روزهای کل عمرم را می‌گذرانم. قاعدتا باید خودکشی کنم. اما چشم به پنج ثانیه‌ی آخر دوخته‌ام. آدم وقتی خودکشی هم می‌کند ته قلبش امید هست. وگرنه خودکشی نمی‌کرد. 

  • ۹۸/۱۱/۳۰
  • س.ن

نظرات (۱)

درسته اگر امیدی نبود خودکشی هم بی معنا میشد ، بی معنایی حاضر همه چیز اونقدر متراکم میشد تا جلوی راه گلورو بگیره و دیگه قابل نادیده گرفتن نباشه . اما همین پنج ثانیه اخر ابدیتی تا انسوی زندگیه .

بودنی که ارزش تمام زجرها و مشقت ها رو داره ، همه روزی وارد اون نیستی کثیفی میشن که راه برگشتی نداره پس حتی از این سیاهی شوکران هم باید تا اخرین جرعه لذت برد.

پاسخ:
البته هیچکدوم از ما نیستی رو تجربه نکردیم تا بدانیم آیا کثیف هست یا نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی