قوی باش مرد. میدانم هیچکس نیست که الان شانههایت را بگیرد. میدانم کلِ امروز را شاگرد داشتهای و الان از خستگی میخواهی بمیری. میدانم به زور چای و وینستون لایت خودت را نگه داشتهای. اما قوی باش. چون قرار نیست بمیری. قرار است یک اثرِ فوق العاده را تا صبح تمام کنی. میدانم لحظههایی که ایده متوقف میشود چقدر از خودت و از همه چیز بیزار میشوی. اما خودت بهتر میدانی که این کار باید تا صبح تمام شود، نهایت نهایتش تا فردا شب. چون یارو دارد از اتریش میآید و فقط یک بار چنین فرصتی دست میدهد که بهترین نوازندهها به تو سفارش کار بدهند، اگر توقف کنی بعداً به خودت چه خواهی گفت؟
قوی باش چون باید این کار را تمام کنی که از فردا بشینی پای ادامهی کار پایاننامهی سارا. که تمامش کنی، که پول برسد، که سیستم بخری، که بتوانی خودت را بیرون بریزی، که زنده باشی، زنده باشی، زندگی کنی. میدانم چقدر از مرگ میترسی. میدانم چقدر از زندگی هم وحشت داری. اما باید زندگی کنی. اگر الان مثلِ مُرده بیافتی بخوابی، با همسایهی پایینیات چه فرقی داری؟ میدانم میمیری برای یک شب کافه رفتن و مهمانی رفتن. میدانم روندِ عادیِ زندگیات کلاً متوقف شده. میدانم مدتهاست تفریح نداشتهای. این یک هفته را هم تحمل کن. مگر هرآنچه امروز داری نتیجهی همان شبها نیست، که درست مثل امشب بیدار ماندی؟ که ضربان قلبت بالا رفت و به سرفه افتادی و تحملِ این همه را نداشتی؟ این یک شب را هم قوی باش. بعد از این یک هفته، به تو حق میدهم بروی مسافرت، به تو حق میدهم هر غلطی خواستی بکنی، اما این یک شب را نباید بمیری! شده به زورِ قهوه و نسکافه، شده به زورِ دوش آب سرد، بیدار بمان و شمشیر را در سنگ فرو کن. مهم نیست که نتیجه چه شود. مهم این است که کارت را کردهای. زندگی کردهای.
میدانم چقدر تنهایی. میدانم دورِ همه را عمداً خط کشیدهای. میدانم دلت لک میزند که مهمانی فردا شب را بروی، مست کنی، بکشی زیر همه چیز. ولی قوی باش. فقط همین یک بار فرصت داری خودت را به خودت اثبات کنی.
میدانم گاهی چقدر حسِ حقارت کردهای، گاهی چقدر از خودت بدت آمده، گاهی چقدر با خودت جنگیدهای، این یک شب را هم بجنگ. بعد حق داری آزادانه بمیری. حتی اگر خدایی نیست، این شب به وجودش ایمان بیاور. بگذار با تو باشد، دستت را بگیرد و راه ببرد تا این کار تمام شود. قوی باش. قوی باش.
- ۰۲/۰۲/۱۴
قوی باش مرد
یک جمع بابت قوی بودن ممنونت خواهد بود :)