سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

آدمهای موازی

آدم‌های موازی 

خواب‌های موازی می‌بینند 

و پنجره‌ها به روی خیابان باز می‌شود

اما آفتاب، همچنان با هرآنچه هست

نسبتی عمود و مخالف دارد، 

چنان که گویی زنان 

دشمن طبیعت‌اند و مردان

شکارچی سایه‌ها. 

هنوز نمی‌دانم چرا 

آنقدر ساده بودم، 

آنقدر که نور را به شاخه‌ها می‌سپردم 

و دانش لحظه را 

به دریاها.

 

(من در میان تلخی تاریخ آمدم، 

وقتی که ایران در خاورمیانه بود 

و نه در جایی از جهان)

 

تصویرهای موازی 

حوض‌های ماهی را 

در چارگوش ذهن 

باز می‌سازند

آنجا که هنوز 

نور بر سطح آب می‌تپد و 

جلجتا مسیری‌ست بر سطح آب و 

نه بر فراز تپه. 

 

امروز هر آن که در خیابان راه می‌رود

مسیح موعود است، 

هنوز هیچ چیز تمام نشده

و من نمی‌دانم چرا

چرا اینقدر ساده‌ام.

نور متجاوز 

از پنجره تو می‌آید 

و گویی هر آنچه هست

رو به تو دارد 

چنان که مرگ هم 

تو را به توی خودش باز می‌خواند.

  • ۰۱/۱۱/۱۰
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی