روزی گیاه
رفتارِ آب را
در جمجمهی رگهایش دید
و آب: آبِ مدام، آبِ تداومِ بی حد
در حفرههای او سیلان داشت.
انسانِ محض
با دستهای مبهمِ فرتوت
جریانِ خون را در نبضِ سنگیاش اندازه میگرفت؛
با هر سکوت، ذهن
در حوضِ لذتِ تاریک غوطهور میشد:
«ای آب!
ای نوشِ مدام!
ای انحنای لذت؛
- چونان تداومِ نقطه تا خط، خط تا سپیدیِ کاغذ-
با هر تکانِ ذهنِ تو گویی نگاهِ من
در گردنههای پیچپیچِ تو
هیز میشود: گریز میشود!»
- ۹۶/۰۹/۲۸